زندگی نامه و مشخصات شهید حسین محمدی
روستا زاده ای از قریه سبزک شهرستان قزوین بود که سال 1341 در خانواده ایی مذهبی پا به عرصه وجود نهاد و پس از گذرادندن دوران طفولیت در سن 7 سالگی بود که به دبستان راه یافت .
وی تحصیلاتش را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد و از آن پس ترک تحصیل کرده و به کار روی آورد .
شهید از همان ابتدا در مسیر اسلام قرار گرفته بود و رفته رفته به انجام واجبات دینی اش پرداخته و نسبت به آن علاقه وافری نشان می داد و بیشتر اوقات بیکاریش را با مطالعه کتب اسلامی پر می نمود و اغلب در مجالس و محافل مذهبی به سر می برد به خصوص در ایام محرم که با عشق به اباعبداله در مراسم عزاداری سرور شهیدان حسین بن علی شرکت داشت ....
با شروع انقلاب و اوج تحولات فکری جامعه ایشان نیز در مسیری نو گام نهاد و به دفاع از اسلام پرداخته و همگام با امت قهرمان برعلیه استبداد حاکمه و بر ضد کفر و استکبار جهانی قیام نمود و همپای دیگر جوانان غیور مند به مبارزه ایی خستگی ناپذیر پرداخت.
از اینرو در کلیه راهپیماییها و تظاهرات ضد رژیم حضوری مستمر داشته و در تمامی مراحل حساس و تاریخ ساز انقلاب یاری وفادار برای امام بوده و آرمانش پیروزی اسلام بود...
پس از پیروزی انقلاب و برقراری حکومت اسلام وی علاوه بر حفظ و حراست از دستاوردهای آن همچنان با حضور در جلسات مذهبی سعی در رشد ابعاد فکریش داشت و همواره در فکر آینده اسلام و انقلاب بود و به شدت با ضد انقلابیون برخورد می نمود . تا اینکه در سال 59 از طرف ایادی استکبار جهانی، ایران مظلوم مورد هجومی وحشیانه و ناجوانمردانه قرار گرقت که ایشان نیز بی درنگ جهت دفاع از حریم اسلام و مسلمین به خدمت مقدس سربازی در آمد و در حالیکه فقط 20 روز از شروع جنگ تحمیلی می گذشت وی با اشتیاق به جبهه اعزام گردید...
ایشان در طول مدتی که در جبهه های نور علیه ظلمت شرکت داشت از تحولات روحی والایی برخوردار گردید به طوریکه در اعمال و رفتارش به خوبی هویدا بود.عباداتش رنگی خاص به خود گرفته و سیمای نورانیش نمو دار ایمان درونش بود تا جاییکه هیچ گاه از خود و اعمالش سخن نمی گفت و مدام گوشزد می نمود که برای خدا و اسلام هر چه قدر کار کنیم کم است و همین امر باعث شد که وی را بیش از پیش در برابر مصائب و مشکلات مقاومتر و استوارترگرداند وهمین پایمردی ها و شجاعتهایش بود که او را 22 ماه در برابر ظلم و بیداد کافران به استقامت کشاند تا آنگاه که در عملیات بیت المقدس به پیروزی نهای اش دست یافته و به تاریخ 10/02/61 در شهر شهیدان ، خرمشهر عزیز به خاک در غلطید و خون مطهرش با آن تربت پاک عجین گشته و به فیض شهادت نائل گردیده و به دیدار حق شتافت...
و بدین گونه دگر بار آن دشت زیبای لاله خیز نوگلی دیگر در بطن خود پرورید و از دور در نهایت آرامش و استقامت به نظاره و تحسین نشست...
روانش شاد و یاد وراهش گرامی باد
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود به رزمندگان جبهه های نبرد حق علیه باطل و با درود و سلام به شهیدان صدر اسلام تاکنون و با درود و سلام به آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی و سلام به پدر ومادر عزیزم .
پدر جان امیدوارم که حالت خوب باشد و اگر از احوالات اینجانب حسین محمدی فرزند حقیر خودخواسته باشید من خیلی حالم خوب است .
پدر جان راستی زیارت قبول .خوش گذشت .
من آن روزی که می خواستم اعزام شوم به مشهد تلفن کردم .نمی دانم حبیب گفت یا نه؟ پدر الان که این نامه را می نویسم روز 5 شنبه ساعت هشت ونیم شب است که بهزاد آمد و گفت که من می خواهم که بروم ورامین و من گفتم که یک نامه برای شما بنویسم .
پدر راستی من دستم از همانجا که شکسته بود باز دوباره شکست و من الان دستم توی گچ است و الحمداله حالم خوب است و 3 هفته گفته است توی گچ باشد .
پدر یک وقتی کسی نیاید بگوید که تیر خورده است .
بعضی ها می آیند شایعه می کنند به حرف هیچ کس گوش نده. پدر راستی عکسها را گرفتی ، برای من فوری بفرست توی نامه قبلی برایتان نوشته بودم ، نمی دانم که به دستتان رسید یا نه .
پدر، فعلا به من مرخصی نمی دهند اگر مرخصی دادند می آیم .
پدر از قول من به مادر سلام برسان از قول من به عصمت ، عفت ..؟ سمیه ، لیلا ، ؟ مسلم، پسر عمه قاسم و کاظم ، حسین آقا، عمه و عمو ، زن عمو و عمو اکبر و خاله و شوهر خاله حیدر، محمد ، محمد، محسن، اعظم و اکرم و دایی ، ابراهیم و دایی مرتضی و بچه ها و متفکر خانم و آقا محسن و دیگر دوستان و آشنایان سلام برسان و من دیگر عرضی ندارم به جز دعای دوری شما و دعای گوی شما یم .
خداحافظ شما .
حسین محمدی
جواب نامه فوری
پنج شنبه 22/01/64
شهدای همنام و مشابه با شهید حسین محمدی
