شهيد داود داننده در 27/11/54 در روستاي بستان آباد از توابع تبريز متولد شد . تحصيلات ابتدايي را در همان روستا گذراند ، اما به علت مشكلات و عدم امكانات موفق به ادامه تحصيل نشد و براي كمك به خانواده مشغول دامداري شد . پس از مدتي به همراه خانواده به شهرك ورداورد نقل مكان نمود . از همان كودكي  بسيار علاقمند به امورات مذهبي از جمله شركت در نماز جماعت و مراسم هاي مذهبي بود . شركت در كلاس قرآن و فراگيري قرآن از جمله علايق وي بود و در اين رابطه تلاش بسيار نمود . از همان سنين كودكي و نوجواني علاقه وافري به حضور و عضويت در پايگاه هاي بسيج داشت . پس از مدتي هم در يكي از پايگاه هاي بسيج ثبت نام كرد و شروع به فعاليت نمود حتي زماني كه پايش به علت تصادف شكسته بود با همان وضعيت به فعاليت مي پرداخت و در برابر اعتراض خانواده تنها مي گفت اگر امثال ما براي اين امور وقت نگذاريم چه كساني بايد از اين مملكت دفاع كنند.

شهيد داننده علاقه بسياري به ائمه اطهار (ع) داشت و در مراسم مختلف شركت مي جست . خانواده و اطرافيانش احترام به والدين او را خوب به خاطر دارند .

علاقه و دلسوزي اونسبت به خانواده هميشه مورد توجه وي بود . با پوشيدن لباس مقدس سربازي برگ ديگري از دفتر زندگي پر بارش ورق خورد .

روحيات معنوي او هر روز بيشتر از پيش مي شد و توجه و مراقبتش نسبت به خانواده بيشتر مي شد . در اين مدت از فضايل شهادت بسيار تعريف مي كرد و بارها اين مسئله را به زبان مي آورد . آخرين يادگارش ،آخرين عكسي است كه از او به جا مانده كه پس از ديدن عكس به مادر بزرگوارش گفته بود اين عكس خيلي به عكس شهدا نزديك است.

آخرين مرخصي را با حالتي خاص و نوعي شتاب و عجله در كارهايش مي گذراند و با وجودي كه چند روز به پايان مخرخصي وقت داشت راهي شد . در آخرين وداع با مادر با حالتي خاص خداحافظي كرد و از مادر خواست تا او را همراهي نكند . با شتاب و عجله راهي شد چرا كه روح بلندش در بدن حاكي نمي گنجيد و آتش و شوق وصال هر لحظه در او شعله ور تر مي شد . براي رساندن غذا به ساير نيروها آماده حركت بود كه فرمانده خواسته بود با توجه به اين كه تنها چند روز به پايان خدمت وي باقي مانده است كار را انجام ندهد ولي ايشان نپذيرفته و راهي مي شود كه در بين راه ماشين حامل وي و دوستانش چپ گرديد . و وسيله اي مي شود براي رساندن عاشقي به معشوقش و روح بلندش در تاريخ 10/2/70 به ملكوت آسمان ها مي پيوندد.