زندگی نامه و مشخصات شهید سعداله اقبال زاده
شهيد سعداله اقبال زاده در دي ماه سال 1353 در روستاي صوني از توابع شهرستان سر پل ذهاب از خانوادهاي كشاورز ديده به جهان گشود كه پدرشان از طريق كشاورزي امرار معاش ميكردند . شهيد نيمي از دوران كودكي يعني 5الي 4سالگي را در زادگاه پدري سپري نمودند كه در آن زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران از طريق تعرضات مرزي در شهرستان قصر شيرين و سرپل ذهاب كه در يك خط مرزي قرار گرفته بودند شروع شده بود با اوج گرفتن جنگ وكشيده شدن از مرزها به داخل شهرهاي مذكور مردم مجبور به ترك خانه و كاشانه شان شدند و تمامي مردم با پاي پياده و بدون هيچ گونه وسائل و اسباب زندگي همچون افغانستان كنوني مجبور به مهاجرت به طرف استان كرمانشاه نمودند كه خانواده شهيد نيز همچون احاد مردم هنگامي كه ديدند شهرها در حال خالي شدن از سكنه است و نيروهاي بعثي عراق وارد شهرها شده اند و شروع به قتل و غارت مردم و تخريب اموال نموده اند با پاي پياده و هيچ گونه اموالي راهي استان كرمانشاه شدند چون در آن موقع هنوز آتش جنگ به آنجا كشيده نشده بود بالاخره بعد از تحمل رنج و مشقت فراوان وارد استان كرمانشاه شده و چند مدت كوتاهي را در آنجا ساكن شدند اما در اين استان چون امرار معاش جهت خانواده از طرف پدر برايشان مشگل بود از آنجا هم به استان تهران مسافرت نمودند و در يكي از شهركهاي حومه شهريار واقع در كيلومتر 18 جاده قديم به نام شهرك دانش ساكن شدند و در اين شهرك بود كه شهيد اقبال زاده با سن 6 سالگي پا به دبستان گذاشت و در دبستان حضرت مهدي (عج) همين شهرك دوران ابتدايي را به پايان برد و در همين جا نيز وارد مدرسه راهنمايي ميرزا كوچك خان شدند و سال اول راهنمايي را خواندن به علت مشكلات مالي فراواني كه داشتند مجبور بودند نيمي از روز را كار و نيم ديگر به مدرسه بروند و در همان سال اول راهنمايي بود كه وارد تراشكاري محله شدند و به عنوان شاگرد تراشكار مشغول به كار شدند و در همين كار تراشكاري به علت اشتياق و استعدادي كه خداوند به ايشان عطا نموده بود به حدي تجربه كاري كسب كرده بود با سن كمي كه داشتند به اندازه يك كارگر بزرگسال به ايشان دستمزد مي دادند و همين شور و شوق و تجربه كاري باعث شده بود كه از طرف صاحب تراشكاري به ايشان اعلام نياز شده بود و از طرف ديگر هم مشكلات مالي اجازه ادامه تحصيل به ايشان را نداد و تا سال دوم راهنمايي بيشتر نتوانستند ادامه تحصيل دهند و در همين مدت به پدر و مادرشان اعلام مي دارد كه الآن عراقي ها آمدند و وارد شهر ما شدهاند و از چهار طرف اين كشور نيرو به آنجا اعزام ميشود اجازه بدهيد كه من هم در آزادسازي شهرمان از لوث رژيم بعث عراق سهمي داشته باشيم و حداقل بتوانم در پشت خط مقدم هم شده است سهيم باشم اما پدر و مادرشان به علت نداشتن سن و سال كم فرزندشان از اين اسرار ممانعت مي نمودند و به خاطر اين كه تب و تاب اين كودك خردسال را در رفتن به جبهه و جنگ فرو بنشانند به شهيد گفتند ميتواني در بسيج محل شركت و نام نويسي كني كه با شنيدن اين حرف شهيد سرتا پا شور و اشتياق شد و در همان روز در بسيج محل شركت و ثبت نام كرد و عضو بسيج شد و حدود 3 سال تمام كه شب ها در بسيج محل و روزهها را به سركار مي رفتند و با داشتن سن و سال كم به علت اين كه هميشه در تمام مراسم ها با بسيجهاي محل در مسجد شركت داشتند تمام افراد مسن محل با ايشان دوست بودند .
شهيد به علت اين كه علاقه خاصي به جبهه و جنگ كه داشتند تا هنگامي به سن قانوني خدمت رسيدند در سن 18 سالگي دفترچه آماده به خدمت سربازي را گرفتند و در همان سال به خدمت اعزام شدند و به پدر و مادرشان اعلام كردند چون كه اكنون جنگ تمام شده است و من نتوانستم در آن سهمي داشته باشم لااقل دفترچه آماده به خدمت سربازي را در شهرستان سرپل ذهاب ميگيرم باشد كه خدمت مقدس سربازي را در آنجا سپري كنم چون اين مناطق برايم تداعي كننده دوران دفاع مقدس است همين بود كه دوران آموزش نظامي سربازي را در پادگان شهيد رجايي كرمانشاه سپري و هنگام تقسيم هم به منطقه سقز اعزام شدند كه در همان جا در يكي از پاسگاه هاي خارج از شهر سقز هنگام نگهباني در پشت بام پاسگاه مذكور به درجه رفيع شهادت نائل و به آرزوي چندين ساله خويش نائل شدند .
در دسترس نیست
شهدای همنام و مشابه با شهید سعداله اقبال زاده