.
دوشنبه 22 ارديبهشت 1404.
امروز
May 12 2025.
برابراست با

 

 

زندگی نامه و مشخصات شهید قهرمان مهدیخانی

قهرمان مهدیخانی
---- 1367/5/12
1347/3/20 بانه
بانه اصابت ترکش
تصویر شهید قهرمان مهدیخانی

زندگی نامه قهرمان مهدیخانی

شهيد قهرمان مهديخاني فرزند سليمان به سال 20/3/1347 در روستايي به نام كوسج سفلي از توابع استان زنجان به دنيا آمد . پس از طي دوران كودكي پا به مدرسه گذاشت و در سال 1354 وارد مدرسه شد و تا سال 1358 تحصيلات ابتدايي خود را به پايان رسانيد و فصل تابستان كه مدرسه تعطيل شد به كارگري مشغول شد و از سال 58 ديگر به مدرسه نرفت و بعد از آن به مكتب خانه براي خواندن قرآن رفت و در مدت 6 ماه قرآن و تنبه القافلين را خواند پس از آن مدتي در روستا مشغول كار شد و سال63 به تهران آمد و در تهران مشغول به كار كفاشي شد تا خانواده راحت زندگي كنند و در سال 27/7/65 ازدواج نمود و پس از 8 ماه ازدواج

عازم خدمت سربازي شد و براي مدت پانزده روز به مرخصي آمد كه پنج روز آن را در خانه ماند و ده روز بعد از آن را مشغول به كار بود بعد از آن به تهران آمد و در منزل برادرش ساكن شدند و پس از مدتي عازم جبهه‌هاي جنگ شدند و سرانجام در منطقه عملياتي غرب كشور بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و پهلو به درجه رفيع شهادت رسيدند .

 

وصیت نامه قهرمان مهدیخانی

اينجانب قهرمان مهديخاني فرزند سليمان كه خاطرات خودم را از سن كودكي تا آنجايي يادم مي آيد به شرح زير بيان مي‌كنم من در سال 1347 در روستايي كوسج سفلايي از توابع زنجان ديده به جهان هستي گشودم و از سن 5سالگي به همراه پدرم در نمازهاي جماعت به مسجد مي رفتيم تا آداب و رسوم نماز خواني را ياد بگيرم و از سن6 سالگي به مدرسه رفتم و تا كلاس پنجم درس خواندم و آن زمان مصادف بود با دوران پر شكوه انقلاب كه به رهبري امام خميني كه در جاي جاي ميهن عزيزمان بر عليه شاه ستم گر تظاهرات برپا مي شد و در اين هنگام در روستايي ما هم عده اي شور حال عجيبي داشتند ما كه از مدرسه خارج مي شديم با شعارهايي انقلابي كه معلم به ما ياد مي داد معروف ترين آنها ما همه سرباز تويم خميني گوش به فرمان تويم خميني بود در آسمان روستاهايمان طنين انداز بود وقتي كه راديو اعلام كرد امام پس از 15 سال تبعيدبه ميهن اسلامي برگشت همه شادمان شدند و در ده گاو و گوسفند قرباني كردند و من در سال 58 به كلاس قرآن رفتم پس از 2 ماه قرآن را كاملاْ ياد گرفتم چون پدر من يك بيسواد بود نمي خواست ما بيسواد بمانيم نسبت به يادگيري قرآن خيلي سفارش مي كرد و اهميت زيادي قائل بود و بعد از يادگيري قرآن چند سال من به پدرم كمك كردم و در سال62 بود كه به تهران آمدم و در كارگاه كفاشي مشغول به كار شدم و در دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران خيلي آرزو داشتم به جبهه بروم ولي به خاطر اين كه برادر بزرگم در منطقه بود پدر و مادرم از رفتن من جلوگيري كردند و در سال 1365 ازدواج كردم پس از 7 ماه به خدمت مقدس سربازي اعزام شدم پس از گذراندن دوران آموزشي به منطقه كامياران اعزام شدم و در آنجا پس از مدتي به مسئوليت تداركات را به عهده من گذاشتند كه وقتي اين خاطرات را در دفتر خود مي نويسم در حالي كه به منطقه آمدم خوشحال هستم و هر روز در سر نماز دعا براي پيروزي انقلاب اسلامي و برافراشته شدن پرچم پر افتخار محمدرسول الله بر بام گيتي آرزو مي كردم و بارها به پدر و مادرم و همسرم سفارش مي كردم كه اگر من شهيد شدم برايم گريه نكنند چون به آرزوي كه در طول چند سال داشتم رسيده ام و هرگز از امام و گفته هاي آن سرپيچي نكنند تا خداي ناكرده مورد سودجويي دشمنان انقلاب باشد و در اين هنگام كه من در منطقه بودم بسيار زيادي از همسنگران  خودم را ديدم كه بر غاثر تير مستقيم و بر  اثر تركش توپ يا خمپاره به شهادت رسيده اند و من با عده از بچه ها كه در تير ماه 1367 در ده شيلر با مزدوران عراقي درگير شديم و پس از 25 ساعت درگيري در حالي كه گرسنه و تشنه بوديم به عقب برگشتيم به خاطر رشادت و دليري رزمندگان اسلام برايمان مدت 15 روز مرخصي تشويقي دادند هنگامي كه من در مرخصي بودم عمليات مرصاد به توسط منافقين كور دل آغاز شد پس از 24 ساعت از آن كه 5 روز از مرخصي من باقي مانده بود به منطقه برگشتيم و در مورخه 7/5/65 به خط اول اعزام شدم

ایشان در مورخه 12/5/67 در منطقه دره اي شيلر به شهادت رسيده است

شهدای همنام و مشابه با شهید قهرمان مهدیخانی


با افتخار تقدیم می نمایم به شهدای پرافتخارشهرقدس بخصوص برادر عزیزم مجید کولانی

از عملکرد کدام اداره شهرقدس بیشترین رضایت را دارید؟

معرفی شهدای شهرقدس

photo_2024-04-20_23-19-03.jpg

آمار بازدید از سایت

1019534
امروز
دیروز
ماه جاری
ماه گذشته
بازدید کل
780
1933
15610
32334
1019534

آی‌پی شما: 13.59.134.12
امروز: دوشنبه، 23 ارديبهشت 1404 - ساعت: 08:02:21
logo-samandehi