تاریخ مستند قلعه حسن خان از زبان پیرترین بانوی متولد قلعه حسنخان
- توضیحات
- نوشته شده توسط مجتبی کولانی
- بازدید: 3202
..... وارد منزلی در کاووسیه شدیم ،خانه ای که باغچه ای بزرگ و مصفا داشت و می شد صدای قنات اسماعیل آباد را هنوز درآن شنید.
برای مشاهده تصویر اصلی ، لطفا بر روی آن کلیک نمایید
وقتی از مادر بزرگ درباره معرفی خود پرسیدم با وقار و متانت خاص گفت : من معصومه عینی هستم که متولد قلعه حسن خان هستم و همسرم مرحوم حاج علی حسین احمدیان نام داشت . دارای چهار فرزند پسر و دو دختر می باشم . تاریخ تولدم در شناسنامه 1307 است اما من بزرگتر از این تاریخ هستم ، شاید 1305.
از او پرسیدم از قدیم کاووسیه و تاریخچه آن برایمان صحبت کند و وا با فارسی سلیسی گفت : تا آنجا که من به یاد دارم در آن زمان می گفتند صاحبان کاووسیه دو نفر به نام حسن و حسین بودند که فردی معروف به سرهنگ کاووسی به نزد شاهزاده فرمانفرمایان ( صاحب باغ شازده ) می رود و از او تقاضا می کند محدوده ای را به او بدهد و او نیز کاووسیه را از حسن و حسین می خرد و به سرهنگ کاووسی حبه می کند و به این ترتیب کاووسیه به این نام نامیده شد.
در حالی که محمد ، نوه مادر بزرگ و ماشاء ا... یکی از پسران فوتبالیست مادر بزرگ وی را برای پاسخگویی بهتر یاری می کردند از او پرسیدم از قدیم قلعه حسن خان و کاووسیه بگوید و او نیز ادامه داد : جاده ورودی که اینک 45 متری انقلاب نام گرفته و یا جاده قبلی که باریک بود و دو طرف آن را درختان فرا گرفته بودند ، آن زمان وجود نداشت بلکه باغ هایی بودند که بینشان یک راه مال رو قرار داشت و ما از کاووسیه به قلعه حسن خان می رفتیم
در آن زمان قلعه حسن خان فقط یک قلعه ای بود که مسجد جامع آن مسجد بسیار کوچکی بود و حمامی هم روبروی آن بود که حالا فکر می کنم متروکه باشد.
در کاووسیه هم وضع همین بود . نهر آبی بود که به آن نهر سعید آباد یا نهر یافت آباد می گفتند.یک نهر دیگر هم بود که به نهر فیروز بهرام معروف بود.
کاووسیه قدیم قلعه ای بود که در بالای سردخانه فعلی و در انبارهای فعلی برج و بارو داشت و دربی که بسیار بزرگ بود .قلعه کاووسیه آب نداشت و مرحوم سرهنگ کاووسی آب انباری ساخته بود که مردم از آن استفاده می کردند.
صحبت های مادر بزرگ به قدری جالب بود که نمی توانستم حرف هایش را قطع کنم و در نتیجه او صحبت می کرد و من می نوشتم .درباره جنگ جهانی دوم گفت :
یادم می آید که انگلیسی ها و روسها به ایران آمده بودند ومن آن زمان بچه بودم . هر روز برای کار کشاورزی بیرون می رفتیم ، سربازان هندی که از نی روهای انگلیسی بودند به ما می گفتند، میوه لازم و ما هم به آنها میگفتیم پول لازم و اینگونه محصولاتمان را از ما می خریدند. محصولاتی مانند هندوانه ، خربزه ، سبزی و میوه های دیگر .
انگلیسی ها زودتر از اینجا رفتند و دیگر ما در کاووسیه و بیرون قلعه کاووسیه آنها را ندیدیم . اما روسها اینجا ماندند و سرهنگ کاووسی به چند تن از فرماندهان آنها خانه ای دو طبقه که معروف به عمارت کلاه فرنگی بود داده بود و آنها آنجا زندگی می کردند ومعمولا با ما با لهجه غلیظ سلام علیک می کردند .
از مادر بزرگ درباره احداث ریل آهن سر کاووسیه می پرسم و جواب می گیرم : وقتی که میخواستند ریل آهن را احداث کنند به قدری کارگر به کاووسیه آمده بود که حد نداشت . نکته جالب اینکه راه آهن باید از وسط زمین های کشاورزی سرهنگ کاووسی می گذشت و سرهنگ هم اجازه نمی داد تا اینکه عکس رضا شاه را آوردند و به او گفتند پادشاه گفته اگر لازم باشد این راه آهن از روی دوش من عبور کند ، باید عبور کند و بدین ترتیب سرهنگ کاووسی زمین هایش را برای احداث راه آهن به دولت فروخت. در آن موقع سربازان هم به احداث راه آهن کمک می کردند و به خاطر نبودن مواد غذایی فراوان و با کیفیت یادم می آید که نان هایی پخته می شد که فقط سبوس خالی بود و به آنها نان سیلو می گفتند و برای اینکه کیفیت نداشت و غذا هم دم پختک بود شعری ساخته بودند که : نون سیلو چقدر بلایی دو پختک خیر نبینی الهی
از مادر بزرگ می پرسم تنگدستی و نداری آن زمان خوب بود یا حالا که جواب داد : آن زمان اگرچه امکانات نداشتیم و برای عید نوروز معمولا گردو ،بادام ، کشمش و میوه های خشک شده می خوردیم اما آدم با هم خوب بودند ، دلامون خوش بود و غمی نداشتیم اما الان همه چیز هست ولی دلخوشی نیست .
از مادر بزرگ درباره اینکه از کشف حجاب که رضا شاه چادرها را به زور از سر مردم بر می داشت هم خاطراتی دارد ؟ که پاسخ داد : بله ، یادم می آید که تمام زنان و دختران بزرگسال را در قلعه حسن خان جمع کردند و به هرکدام شیرینی می دادند و چادر و روسری را از سرشان برمی داشتند . آن موقع ما به کشف حجاب چادر گیری می گفتیم .
خاطره دیگر من در مورد کشف حجاب این بود که به همراه پدر و مادر مرحومم به مشهد رفتیم که سال چادر گیری بود. به مشهد که رسیدیم مادرم از خانه ای که اجاره کرده بودیم بیرون نمی آمد و چندباری هم که برای زیارت بیرون آمد ، پالتویی پوشید و موهایش را در زیر یک کلاه پنهان کرد و بدین صورت به زیارت آمد.
از اصالت سرهنگ کاووسی پرسیدم که گفت: سرهنگ کاووسی مادر قجری داشت که از نوادگان فتح علی شاه قاجار بود.یادم می آید وقتی می گفتند که سرهنگ دارد به ده می آید همه می ترسیدند و کلفت و نوکر همه پنهان می شدند.چون مرحوم خیلی اخلاق خوبی نداشت و عاقبت نیز جانش را هم به همین خاطر از دست داد .روزی که به همراه مباشرش به گرمدره رفته بود تا ببیند چرا آبی که به سمت کاووسیه می آمد را منحرف کرده اند ، با اهالی گرمدره برخورد بدی می کند و آنان هم در راه بر سرش می ریزند و کتک بسیار شدیدی می زنندش و او بعد از آن حمله دار فانی را وداع گفت
سرهنگ کاووسی چهار زن اختیار کرد که در حال حاضر یکی از آنان در کرج زندگی می کند. از فرزندان مشهور سرهنگ می توان هوشنگ کاووسی که منتقد مشهور سینماست و نیز دکتر نادر کاووسی که پزشک متخصص پوست است و در خارج از کشور زندگی می کند نام برد
خاطرات مادر بزرگ پایانی نداشت چرا که او این همه سالها را زندگی کرده بود و با یاد آوری تمام دوران کودک و نوجوانی و جوانی اش آن خاطرات از مقابل چشمانش رژه می روند اما نمی خواستم بیش از این مزاحمت داشته باشم و در حالی که با بدرقه گرم و هدیه زیبای مادر بزرگ آن خانه قدیمی را ترک می کردم ، صدای آهن و شیشه و ساختمانها هرگز اجازه نمی داد که صدای نهر و قنات سعیدآباد و فیروز آباد را بشنوم و ناگهان به یاد شعر استاد شهریار افتادم
حیدر بابا آقاج لارون اوجالدی اما حییف جاوان لارون قوجالدی
این مصاحبه سالها قبل توسط دوست عزیزم جناب ف مقدمی انجام شده و در سایت اطلاعات جامع شهر قدس ( myghods کنونی) درج شده بود.
نظرات
درحالی که حدود 90سالی از زندگی مادرم معصومه عینی می گذشت در همان حیاط قدیمیچشم از جهان فرو بست و با خاطراتش وداع نمود روحش شاد و یادش گرامی باد